نامه دختر
زندانی سیاسی
محکوم به
اعدام
رنجنامه
دختر یکی از
زندانیان
سیاسی محکوم به
اعدام در ایام
عید و قطع آب
بر زندانیان
روز عید 89 به
منزل مادرم
برای تبریک
سال نو رفتم،
دیدم عکس پدرم
علی صارمی را
در قابی در
کنارش گذاشته
و نشسته. با
دیدن آن صحنه
عید ما رنگش
را باخت و مثل
همان شمعی شده
بودم که داشت
ذوب می شد نمی
دانم کی و به
کی سال نو را
تبریک گفتم یا
نگفتم. که به
خود می گفتم
چه عیدی ؟ هزاران
هزار مثل من
الان باید با
قاب عکسها دور
هم جمع شوند
در حالی که خودشان
وجود دارند و
وجودشان از
هزاران شمع و
سبزه و سکه پر
نورتر سبزتر و
ارزشمندتر
است . به زیبائی
سیب اند ،به
طراوت شکوفه
ها ،به خوش صدایی
بلبلان مست
بهارند و
بودنشان
شیرین تر از هر
شیرینی .
گلهای شقایق
نمادی از آنها
است و چشم
اندازسبز
شمال نماد
شکوه و جلال
انسان وارانه
زیستن شان .
اما این
عزیزان در غل
و زنجیر
،زنجیر
تهمتها و
افتراها که در
هر صفحۀ تاریخ
ایران هزاران
نمونه از این
دست دارد و
تنها به سرکوب
روشنفکران
توانسته اند
اندی بیشتر در
ثروت و حکومت
بگذرانند.نمی
دانند؟ زندان
رجائی شهر یک
ماه است آب
ندارد! و هیچ
مسئولی هم
ندارد که کسی
به آنها بگوید
که حتی برای
خوردن و
سرویسهای بهداشتی
هم آب به قدر
کافی ندارند .در
فروردین ماه
سال یعنی ماه
برکت و بارش
در شهر چسبیده
به پایتخت آن
هم در زندان
که مسئولیت تک
تکشان با دولت
است آب نیست.
واقعا شنیدن و
یا باور
نکردنی است که
مملکتی در آن
آب هم گیر
نیایید . زینب
صارمی فرزند
زندانی سیاسی
علی صارمی محکوم
به اعدام
24 فروردین 1389